مادر ناز من |
تقدیم به تمامی مادران مهربان و زحمت کش ایران زمین بالاخص مادر شیرین و عزیز تر از جان خودم
کودکی که آماده ی تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید :
می گویند که فردا مرا به زمین می فرستی
اما من به این کوچکی و ناتوانی
چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم ؟!
خداوند پاسخ داد :
از میان فرشتگان بی شمارم یکی را برای تو در نظر گرفته ام .
او در انتظار توست و حامی و مراقب تو خواهد بود .
کودک همچنان مردد ادامه داد و گفت:
اما اینجا در بهشت من جز خندیدن و آواز و شادی کاری ندارم .
خداوند لبخند زد و گفت :
فرشته ی تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد
و تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود .
کودک ادامه داد :
من چگونه می توانم بفهمم که
مردم چه می گویند در حالیکه
زبان آنها را نمی دانم ؟!
خداوند او را نوازش کرد و گفت :
فرشته ی تو زیبا ترین و شیرین ترین
واژه هایی را که ممکن است بشنوی در
گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و
صبوری به تو یاد خواهد داد که
چگونه صحبت کنی .
کودک با ناراحتی گفت اگر بخواهم با تو
صحبت کنم چه کنم ؟!
و خدا برای این سؤال هم پاسخی داشت :
فرشته ات دستهای تو را در کنار
هم قرار خواهد داد و به تو می آموزد
که چگونه دعا کنی .
کودک سرش را برگرداند و پرسید :
شنیده ام که در زمین انسانهای بد
هم زندگی می کنند . چه کسی از من
محافظت خواهد کرد ؟!
خدا گفت :
فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد حتی
اگر به قیمت جانش تمام شود .
کودک با نگرانی ادامه داد :
اما من همیشه به این دلیل که تو را نمی توانم
ببینم غمگین خواهم بود .
خداوند لبخند زد و گفت :
فرشته ات همیشه درباره ی من با تو صحبت خواهد کرد
اگر چه من همیشه در کنار تو هستم .
در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین به گوش می رسید .
کودک می دانست که بزودی باید سفر خود را آغاز کند .
پس سوال آخر را به آرامی از خداوند پرسید:
خدایا اگر هم اکنون باید به دنیا بروم
لا اقل نام فرشته ام را به من بگو ؟!
خداوند او را نوازش کرد و پاسخ داد :
نام فرشته ات اهمیت ندارد ولی می توانی او را « مادر » صدا کنی ! نظرات شما عزیزان: موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |